امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند: مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُه
هر کس نفسش نزد او کرامت یافت ،خواسته های نابجا نزد او خوار می شوند.
و امام هادی علیه السلام فرمودند: مَنْ هَانَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ فَلَا تَأْمَنْ شَرَّه
هر کس نفسش نزد او خوار شد از شرش ایمن مباش.
در این دو جمله کلید گرایش انسان ها به سمت خوبی ها و زشتی ها به ما گفته شده است.
ریشه ی انجام خوبی ها کرامت نفس و عظمت شخصیتی انسان هاست.انسانی که برای خود عظمت شخصیتی قائل است در رفتار،گفتار و معاشرت با دیگران مواظبت می کند تا مبادا کاری از او سر بزند که باعث خرد شدن شخصیت او شود. این فرد با هر لباسی در میان جمع حاضر نمی شود.در میان جمع هر حرفی را نزده و هر لطیفه ای را تعریف نمی کند.در نوع پوشیدن لباس و نظافت آن تمام دقت را به خرج می دهد و همیشه با ظاهری تمیز و آراسته در میان جمع حاضر می شود.در عین فروتنی و حسن معاشرت با افراد با هر فردی صمیمی نشده و هر فردی را به عنوان رفیق و همدم خویش انتخاب نمی کند.و در تمام شئون زندگی شخصی و اجتماعی خویش از هر آنچه باعث خدشه دار شدن آبرو و شخصیتش می شود پرهیز می کند.
و از سوی دیگر ریشه ی انجام زشتی ها ضعف شخصیت فرد است.وقتی فرد دچار ضعف شخصیت شد انجام هر بدی از او ممکن است و نمی توان نسبت به ضرر رساندن و سر زدن بدی از او انتظاری داشته باشیم.
همت انسان ها بر آبرو داری و ترس از ریخته شدن آبرویشان از مهم ترین عوامل بازدارنده نسبت به ترک زشتی ها و بدی هاست.چه بسا انسان ها گناهانی در خلوت خویش انجام می دهند ولی در جلو چشم یک کودکی حاضر به انجام آن در جلو چشم دیگران نیستند و همیشه این رنج را در خود دارند که مبادا این کار بر بقیه آشکار شود.
این مراقبت تا وقتی این ترس باشد باقی است.اما اگر ترس از بین برود دیگر هیچ تضمینی برای تقوای این فرد از بدی ها وجود ندارد.زیرا عامل بازدارنده او که همان حیای او از ریختن آبرویش بوده از بین رفته است.
دین اسلام تأکید زیادی بر حفظ شخصیت افراد و علنی نشدن گناهان دارد.غیبت، تهمت، نیش و کنایه، حرف رکیک زدن،علنی کردن زشتی ها همه از گناهانی است مربوط به خدشه دار شدن شخصیت فردی و اجتماعی است که برای آنها عقوبت های زیادی نقل شده است.
اگر افراد یک جامعه ترسی بر حفظ آبرویشان نداشته باشند آن جامعه به ویرانی و تباهی کشیده خواهد شد.وقتی فردی آبرو و عزتش برایش مهم نباشد در رفتار و گفتار و روابط اجتماعی او هیچ سیستم کنترل کننده وجود ندارد.
برایش مهم نیست افراد در مورد او چگونه فکر می کنند. هر تیپ و هر لباسی را می پوشد و تابع ارزش های عرفی و شرعی جامعه نیست.از زدن هیچ حرفی هر قدر زشت و نابجا حیا نکرده و ادبی بر سخنان او حاکم نیست.در انتخاب دوستان و هم نشینان نیز با افرادی از جنس خود همدم می شود .در مراعات مقررات خانه و مدرسه و جامعه کوتاهی می کند و در میان آنها به عنوان یک فرد قانون گریز و هنجار شکن شناخته می شود.
وی فردی است که چه بسا از پایبندی به مسایل دینی گریزان بوده و گرفتار هنجارهایی چون اعتیاد ، روابط نامشروع،عدم حجاب صحیح ،تجاوز به حقوق شخصی افراد و دیگر بزه های اجتماعی می شود.احتمال پیوستن او به فرقه های انحرافی ،مبتذل و ضد نظام زیاد بوده و به راحتی به خاطر فقر شخصیتی و محبتی و شاید از روی لجبازی با خانواده و جامعه طعمه افراد سود جو می شود.
پس بهترین راه برای ساختن و یا زشت ترین راه برای تباه کردن افراد یک جامعه، نفوذ در شخصیت آن هاست.با حفظ شخصیت فرد و احترام به او زمینه انجام زشتی و گناه را در او از می بریم و با خرد کردن شخصیت فرد زمینه ضعف او در برابر مقابله با بدی ها را بوجود آورده ایم.
وقتی شخصیت فرد خرد شد ارزش او نیز کم شده و خود را راحت می فروشد.به یک سکه 50 تومانی دم باجه تلفن،به یک دوستت دارم خشک و بی محتوا ،به یک تنه نابجا و معذرت خواهی فریبکارانه، به یک تلفن اشتباهی ،و یا یک ادب دغلکارانه در روابط اجتماعی و....